دوست دارم عشق مامان
بالاخره دائی هادی هم عروسی کرد و رفت سر خونه و زندگی خودش امیدوارم که در کنار همسرش خوشبخت باشن.
روز عروسی پسر ناز مامان دوباره از صبح تب کرد و تا فردای روز عروسی حالش خیلی بد بود کلی با هم تمرین کرده بودیم که برقصی اما نشد ولی با تمام بی حالیت نشسته بودی روی صندلی و دست می زدی.
خدا رو شکر تبت قطع شده ولی سرفه های خیلی بدی میکنی که به تجویز مامان جون
مدام بهت آبجوش و عسل میدم که امیدوارم به زودی خوب بشی و بتونی شب ها راحت بخوابی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی