آبتین مامانیآبتین مامانی، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

شیطنت های آبتین کوچولو

گل پسرم برای خودش مردی شده.

سلام فکر می کنم یه چیزی حدود 3 سالی هست که فرصت نکردم یا به قولی تنبلی کردم و سراغ سایت پسرم نیومدم. و لی تو این مدت پسر مامان حسابی بزرگ شده و من و بابش عاشقشیم.  ...
13 ارديبهشت 1393

دوست دارم عشق مامان

بالاخره دائی هادی هم عروسی کرد و رفت سر خونه و زندگی خودش امیدوارم که در کنار همسرش خوشبخت باشن. روز عروسی پسر ناز مامان دوباره از صبح تب کرد   و تا فردای روز عروسی حالش خیلی بد بود کلی با هم تمرین کرده بودیم که برقصی اما نشد ولی با تمام بی حالیت نشسته بودی روی صندلی و دست می زدی. خدا رو شکر تبت قطع شده ولی سرفه های خیلی بدی میکنی که به تجویز مامان جون مدام بهت آبجوش و عسل میدم که امیدوارم به زودی خوب بشی و بتونی شب ها راحت بخوابی.       ...
27 آبان 1390

اولین نوروز آبتین

آبتین تا حالا 2 تا سال نو رو پشت سر گذاشته و خدا رو شکر هر دو به خوبی گذشته و امیدوارم هر سال برای آبتین و من و بابک ( بابای آبتین ) سال خوبی باشه. ...
22 آبان 1390

با آبتین خانواده اش بیشتر آشنا بشیم

آبتین در حال حاضر 2 سال و 6 روزش هست. وقتی که آبتین به دنیا نیومده بود من توی یه مدرسه شاغل بودم و وقتی که آبتین هم به دنیا اومد بعد از یک ماه برگشتم سرکارم البته روزهامو کم کردم و تا خرداد گذشته هم به کارم ادامه دادم ولی از این که آبتین رو تنها میذاشتم و می رفتم خیلی ناراحت بودم و در آخر تصمیم گرفتم که دیگه فعلا کار نکنم و با آبتین باشم و الان از تصمیمی که گرفتم خیلی راضی هستم. چون احساس می کنم آبتین ابیشتر به من احتیاج داره تا بچه های مدرسه. بابای آبتین هم یا به قول آبتین بابک هم یه مغازه فست فودی داره و فقط آخر شبها میتونه با آبتین باشه و باهاش سر و کله بزنه.   خود آبتین هم که آخر بچه شیطوناست، البته تا وقتی تنها هست ...
22 آبان 1390

دوست جونای آبتین

عشق مامان دو تا دوست داره که باهاشون حسابی حال میکنه و با هرکدومشون که باشه بهش خوش میگذره. اسم یکیشون سبحان که دقیقا نه ماه از آبتین بزرگ تره. پیش خودمون بمونه آبتین یکمی ازش حساب میبره اینم عکس این آقاست البته این عکس مربوط به زمانی میشه که آبتین به دنیا نیومده بود. دوست جون بعدیه پسر ما بهنود هست که دقیقا یک سال از آبتین بزرگتره و وقتی آبتین رو میبینه احساس بزرگی بهش دست میده و هوای آبتین رو داره. فکر میکنم اینجا بهنود 6 ماهه بود و آبتین به دنیا نیومده بود.         ...
22 آبان 1390

آبتین هنوز ساعت خوابش درست نشده!

میدونی عشق مامان از وقتی به دنیا اومدی ساعت خوابت با تنظیم نبود به هر کی میگفتیم میگفت یه ده روز طول میکشه اما نشد میگفتن: چلش دربیاد درست میشه اما نشد میگفتن: 3 ماهگی ام نشد  بعد گفتن تا یکسالگی دیگه درست میشه اما باز هم نشد و تا الان شما زودتر از ساعت 2 - 3 نیمه شب نخوابیدی و این خیلی بدِ آخه عشقم شما باید زود بخوابی چون بدنت به این خواب احتیاج داره. جالبه که بگم هر ساعتی بخوابی 12 - 11 ساعت دقیقا میخوابی و تا سیر نشی بیدار نمی شی، این هم یه جورشه دیگه.     ...
18 آبان 1390

آخه یه همچین چیزی میشه!!!!!!!!!!!!!!!!!

چند روزیه که این آقای همسایه مامان رو حسابی کلافه کرده   چند روز پیش با همدیگه تو خونه بودیم که صدای در اومد و با عجله رفتم دم در دیدم یه پسر بچه 5 - 6 ساله توپولی دم دره میگم بله میگه بابام میگه به بچتون بگید اینقدر ندو سقف داره رو سر ما خراب میشه در رو بستم و اومدم تو ولی داشتم از عصبانیت منفجر میشدم آخه آدم حسابی بچه 10 کیلویی چه وزنی داره که با دویدنش سقف رو سر تو خراب میشه!!!اینقدر بهت گفتم آبتین یواش که یاد گرفتی رو پنجه هات راه میری و من هم دوتا کاناپه هامون رو به هم چسبوندم و تو میری روی اونها بازی میکنی و بپر بپر میکنی. نکته جالب اینه که این آقا ماشاالله 2 تا پسر داره صد رحمت به زلزله یه طوری تو خونه مید...
18 آبان 1390

برف پاییزی!!!

سلام گل پسر مامان چند روزیه که هوا حسابی سرد شده و از دیروز هم داره برف میاد و امروز خاله زهره تعطیل شده ( میدونی که خاله زهره مقطع راهنمایی تدریس میکنه) تازه خاله نفیسه هم که سرکارش سمت بالا بود به خاطر بارش شدید برف سرکار نرفته و رفته کمک مغازه بابا بابک. شما هم که تا این لحظه خواب تشریف دارید. خیلی دلم میخواست رو به راه بودی و برف سمت ما هم زیاد بود و با هم یه برف بازی حسابی میکردیم. ولی حیف که سرما خوردی و هفته پیش که رفتیم دکتر گفت احتمالا لوزه سومت بزرگه و منتظریم سرماخوردگیت بهتر بشه تا از گلوت عکس بگیریم ببینیم چه خبره. مامان امیدواره حدس آقای دکتر اشتباه باشه.     ...
18 آبان 1390

مثل همه ی بچه ها عاشق خیار و شکلات

این پسر بر عکس مامانش که از خیار بدش میاد عاشق خیار و از خوردنش سیر نمیشه. عکسی که میبینید ساعت حدودا سه نیمه شبه و ما مهمون داشتیم و آبتین بعد از مهمونی با خیال راحت کنار ظرف میوه نشسته و برای خودش میوه و کاکائو می خوره. نوش جونش مگه نه.   ...
5 آبان 1390